حریم خصوصی
سکانس اول - عصر دل انگیز جمعه برای آنکه روز را با برنامه فرهنگی به پایان برسانیم، رفتیم سینما فرهنگ. توی لابی طبقه دوم سینما تعدادی همشهری متشخص روی صندلیها نشسته بودند آنقدر عجیب نگاه می کردند که ناچار شدم خودم را سرتا پا چک کنم و مطمئن شوم که مشکلی ندارم
سکانس دوم - دوستان بسیاری که معلوم نبود چرا برای گفتگوهای دو یا چند نفره شان سینما را انتخاب کرده بودند هم قبل و بعد از شروع فیلم حضور پر شوری داشتند
سکانس سوم - خانم محترم کنار دست ما صندلی سینما را با مبل منزل اشتباه گرفته و مرتب با کفش خود شلوار بغل دستی را مورد عنایت قرار می داد
سکانس چهارم - بعد از این عصر پرماجرا تصمیم گرفتیم شام را در یک رستوران نسبتا مدرن میل کنیم. فضای دل انگیز و رویایی رستوران با نجواهای فریادگونه دوستانی که غرق در شادی بودند و احتمالا بقیه هم می بایست در شادی ایشان شریک می شدند ، پر شده بود
شب در حالی که به تعریف و معنای درست حریم خصوصی می اندیشیدم به خواب رفتم.
سکانس دوم - دوستان بسیاری که معلوم نبود چرا برای گفتگوهای دو یا چند نفره شان سینما را انتخاب کرده بودند هم قبل و بعد از شروع فیلم حضور پر شوری داشتند
سکانس سوم - خانم محترم کنار دست ما صندلی سینما را با مبل منزل اشتباه گرفته و مرتب با کفش خود شلوار بغل دستی را مورد عنایت قرار می داد
سکانس چهارم - بعد از این عصر پرماجرا تصمیم گرفتیم شام را در یک رستوران نسبتا مدرن میل کنیم. فضای دل انگیز و رویایی رستوران با نجواهای فریادگونه دوستانی که غرق در شادی بودند و احتمالا بقیه هم می بایست در شادی ایشان شریک می شدند ، پر شده بود
شب در حالی که به تعریف و معنای درست حریم خصوصی می اندیشیدم به خواب رفتم.
+ نوشته شده در 2008/7/1 ساعت 9:2 توسط علی شهنازی
|