مادر
درود
رفت و رها شد از رنجی که می کشید
رفت بی آنکه به او بگوییم چقدر دلتنگش هستیم
رفت و ما را با حسرت دلتنگیهایش تنها گذاشت
رفت و ما را تنها گذاشت
آرمید بدون اینکه دیگر دردی داشته باشد و چهره اش آرام بود
و او را به همان خاکی سپردیم که بدان تعلق داشت
امید که کماکان نگاهش اما نه نگران، نگاهبانمان باشد
زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد
ما همه همسفریم
بدرود