المپیک و کشتی ایران

صبح امروز با عصبانیت و طبق معمول با تاخیر وارد محل کارم شدم؛ می دانید علت چه بود؟! طبق عادت مالوف بعد از دوش صبحگاهی سعی کردم اخبار المپیک را از تلویزیون تماشا کنم. در عین ناباوری دو کشتی گیر ایرانی ظرف کمتر از دو دقیقه ضربه فنی شدند و دیگری هم باخت. در عرصه کشتی چنین شکستهایی را من در ذهن ندارم که البته به نظرم کمی بیش از شکست بود، بیشتر تحقیر بود. قصد ندارم موضوع را حیثیتی کنم اما ما معمولا به همین یکی می نازیدیم که ...
 

سخنی از بزرگان

پریشب سخنی را از روانشناسی غربی برایم نقل کردند که حیفم آمد پستی برایش در نظر نگیرم. ایشان
فرموده اند ایرانیها عمدتا سه بیماری دارند که خیلی دیر درمان می شود :
1 - خود شیفتگی 2 - فرار از قانون 3 - وابستگی
بالا غیرتا بدون تعصب کمی راجع به این سخن بیاندیشید.
عزت زیاد
 

دغدغه های نوشتن و بی هنری من

بیماری وبلاگهای رهاشده تک پستی من دوباره داشت عارض می شد که دوباره دست به کی برد شدم. همواره به بزرگواران قلم به دست از این بابت حسودیم می شود، بسیار زمانها بوده که مطلبی را شروع کردم اما جوهره نوشتن در میانه راه به پایان رسیده است.
در این فاصله خواستم از رفتن غم انگیز خسروی بزرگ سینمای ایران بنویسم، دیدم بسیار خوبان نوشته اند به کمال. خواستم از ورزشی نویس روزنامه اعتماد ( که من گاهی مرتکب خواندنش می شوم ) بنویسم گفتم شاید گلایه شخصی باشد و تحقیق بیشتری نیاز داشته باشد؛ خلاصه اینکه بهانه های زیادی برای ننوشتن مطرح بود.
ناگهان یاد اوقات 3 ساعته ای که دیروز و پریروز در پلیس+10 گذراندم افتادم، آیا در ذهن موسسین این مراکز عبارات تکریم ارباب رجوع و ... هم مطرح بوده است؟ خلاصه امیدوارم گذارتان کمتر بیافتد.
تا پست آبرومند دیگر خدانگهدار